تمثیل

آنجا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای،چرا؟ دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟! عجله، همیشه عجله.
کدام گوری میخواستم بروم؟ من به بهانه ی رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشته ام.

---

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر زیبای کشاورزی بود. نزد کشاورز رفت تا برای ازدواج با دخترش اجازه بگیرد. کشاور به او گفت: «پسر جان برو و در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را یک به یک آزاد می‌کنم. اگر بتوانی دُم یکی از این سه گاو را بگیری با دخترم ازدواج خواهی کرد.
مرد جوان در مرتع به انتظار اولین گاو ایستاد. در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در زندگی‌اش دیده بود بیرون دوید. مرد جوان فکر کرد گاو بعدی گزینه‌ی بهتری خواهد بود پس به کناری دوید و گذاشت گاو از مرتع بگذرد. دوباره در طویله باز شد. باور کردنی نبود. در تمام عمرش گاوی به این ترسناکی ندیده بود. گاو خرخر می‌کرد و پا به زمین می‌کوبید. مرد جوان به سمت حصارها رفت و اجازه داد گاو از مرتع خارج شود.
برای بار سوم در طویله باز شد. لبخندی بر لبان مرد جوان ظاهر شد. این ضعیف‌ترین و کوچکترین گاوی بود که تا به حال دیده بود. این گاو برای مرد جوان مناسب بود. در حالی‌که گاو نزدیک می‌شد او در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع از روی گاو پرید، دستش را دراز کرد ...اما گاو دم نداشت.
زندگی پر از فرصت است. بهره‌گیری از برخی از آنها ساده و برخی مشکل است. اما زمانی که به امید فرصت‌های بهتری در اینده به فرصتها اجازه می‌دهیم رد شوند و بگذرند، این موقعیتها ممکن است دیگر وجود نداشته باشند. به اولین فرصت بچسبید و آنرا رها نکنید.

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولش رو پرداخت کنید.

پیرمرد: اما من پولی ندارم، پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم.

خواهش می‌کنم عملش کنید من پول رو تا شب براتون جور می کنم

پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

صبح روز بعد…

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می‌اندیشید.

نتیجه این که جوری با مردم رفتار کنید که دوست دارید همونجوری باهاتون رفتار کنن.